قدس آنلاین: وی پیش از این برای انتشار عکسهایش به سراغ مدیوم کتاب رفته بود. این انتخاب درحالی که چندان تمایلی به خرید و چاپ کتاب عکس میان عکاسان و مخاطبان وجود ندارد، به نظر بسیاری انتخاب مخاطرهانگیزی برای سرنوشت این عکسهاست. در حالی که فرجی با چاپ عکسهایش در قالب کتاب آنها را ماندگارتر کرده و با کیفیت بیشتری در اختیار مخاطبان خاص خود گذاشته است تا شاید به رواج فرهنگ چاپ کتاب عکس مستند که جایگاه انتشار آن نه بر دیوار گالریهاست و نه مطبوعاتی که به دنبال تهیه تصویر از جنس دیگری هستند، کمکی کرده باشد. حالا او امیدوار به انتشار عکسهایش در خیابان و بین مردم است. به این امید که سالها تلاش او و عکاسانی مانند او بیهوده در آرشیوها نمانند و به دست مخاطبان برسد.
شما جزو عکاسان جوان کشورمان هستید و فعالیتتان مربوط به سالهای پس از جنگ ایران و عراق است، چطور به عنوان عکاس جنگ شناخته میشوید؟
من در سالهای فعالیتم به سراغ سوژههای متعددی رفتهام اما بیشتر به عنوان عکاس جنگ شناخته میشوم. علت این موضوع به گرایش خودم به عکاسی در این حوزه برمیگردد. من در خانوادهای متولد شدم که از نزدیک با جنگ در ارتباط بود، دایی من در آن زمان در جنگ شرکت کرد و شهید شد. در کنار این، نگاه هنری هم درخانواده من وجود داشت و این دو گرایش موجب شدند زمانی که به سن دبیرستان رسیدم وارد هنرستان سینما که توسط مؤسسه روایت فتح راهاندازی شده بود، بشوم و آنجا سینما بخوانم. پس از پایان درسم اتفاقاتی افتاد که درگیر عکاسی شدم اما در مورد موضوع جنگ این طور نبود که من بخواهم عکاس جنگ بشوم. من دغدغههایی داشتم که آن دغدغهها من را به این طرف سوق دادند. به طور مثال در سفر من به لبنان موضوع لبنان برای من اهمیت داشت. پیش از این ماجرا من عکاسی بحران کارکرده بودم. زلزله بم اتفاق افتاده بود و من در آن زمان برای عکاسی رفته بودم اما این بار فقط عکاسی برای من مسئله نبود و شاید به همین خاطر بود که پس از پایان جنگ هم آنجا را رها نکردم و از دوران بازسازی هم عکاسی کردم و برادرم که در این سفر همراهم بود از جشن پیروزی عکاسی کرد و همه اینها بعد در مجموعهای مستقل چاپ شد. همزمان با این موضوع من درگیر سوژههایی مانند عکاسی از راهیان نور بودم که به روزگار پس از جنگ میپرداخت تا رسید به سال 90 که قحطی بزرگ در کشور سومالی به خاطر جنگ رخ داد. من نتوانستم نسبت به این موضوع بی تفاوت باشم و برای عکاسی به آنجا رفتم. پس از آن ماجرای لیبی بود و من دیگر افتادم در این مسیر و حس کردم که ماجرا برایم جدیست و به همین خاطر این مسیر را ادامه دادم. این را توضیح دادم تا بگویم من عکاسی را دوست داشتم و از آن به عنوان یک مدیوم استفاده میکردم اما آنچه من را به مسیر عکاسی جنگ کشاند، ماجراهایی بود که دغدغه من بودند و این دغدغهها مهمتر از خود، علاقه به عکاسی بودند.
مهمترین کارکرد عکاسی جنگ را چه میدانید؟
در سراسر دنیا همواره اتفاقاتی میافتد که عدهای در مورد آن حساس شده و حس میکنند که باید در موردش به دیگران اطلاعرسانی کنند. در چنین موقعیتی هر کس با مدیومی که در اختیار دارد به سراغ موضوع میرود یکی خبرش را مخابره میکند، یکی فیلم میسازد و عکاسان بحران هم در چنین موقعیتهایی وارد میدان شده و از مقاومت و تبعات جنگ از مردمی که درگیر این جنگ شدند، عکاسی میکنند و هر کدام اینها بخشی از پازل ما میشود که در انتها به شکل یک نمایشگاه یا یک کتاب عرضه میشود و در اختیار مخاطبان قرار میگیرد. آنچه در این موضوع مهم است و پرسشی جهانی است، طرح پرسشیست با این عنوان که عکاسی جنگ چه کاری میتواند انجام بدهد؟ چقدر توان تأثیرگذاری دارد؟ درگیر چه مشکلاتی است؟ این مسئلهایست که عکاسان جنگ با آن در دنیا درگیرند و ما به خصوص در ایران با آن مواجه هستیم. به این دلیل که ما در ایران رسانه نداریم. رسانه نداریم نه اینکه روزنامهای نیست، نه در کشورمان روزنامههای متعددی هستند اما وقتی نگاه میکنید ، متوجه میشوید که بیشترشان درگیر دغدغههای روزمره هستند. خبری میآید و میرود.کسی مسائل را پیگیری نمیکند. بهتر است بگویم که ما رسانه پیگیر نداریم. عکس از ما چاپ میشود و تمام! بعد این پرسش وجود ندارد که این عکس چاپ شد، چقدر اخبارش به گوش مردم کشورمان رسید؟ چقدر به گوش مردم دنیا رسید؟
شرایط کنونی عکاسان جنگ یا بحران را در ایران چگونه میبینید؟
اکنون فضایی وجود دارد که میتواند به راحتی انگیزه افراد را برای کار کردن در این حوزه بگیرد، چون مدام از خودتان میپرسید که آخرش چه شد؟ منتها افرادی که در این حوزه هستند خودشان تلاش میکنند که با استفاده از مدیاهایی که میشناسیم از شبکههای اجتماعی گرفته تا رسانههایی که مشکلی نداشته باشند، کارهایمان را برای مخاطب عرضه کنیم. با این همه، فضایی که در آن قرار داریم خیلی مأیوسکننده است به این معنی که هیچکس منتظر آثار ما نیست. رسانهای که بخواهد کمک کند و آن را منتشر کند یا مخاطبی که بخواهد آن را ببیند. در ایران ما آژانس عکس به معنی درستش نداریم. در دنیا عکاسان از طریق آژانسهای عکس به مناطق بحران میروند. هم عکسهایشان دیده میشود و هم حمایت میشوند. ما یک انجمنی داریم با عنوان عکاسان انقلاب و دفاع مقدس و یکی از مهمترین جاهایی که به ما کمک کرده، همین انجمن است. اما این انجمن هم تنهایی نمیتواند کاری را صورت بدهد. ما این همه سال تلاش و سفر کردیم تا رویدادهایی را ثبت کنیم، خب این آثار باید دیده شوند. یک بخشی از ماجرا برمیگردد به اینکه مسئول توان فهم این مسئله را ندارد. مسئولان خیلی شخصی به این مسئله نگاه میکنند، شما وقتی با یک مسئول مواجهاید میدانید که اگر او حرف شما را فهمید ممکن است اتفاقی صورت بگیرد و گرنه هیچ کاری انجام نمیشود.
با این روند چه انگیزهای باید وجود داشته باشد که فعالان در این حوزه وقتی جنگ جدیدی اتفاق میافتد، دوباره به آن بپردازند. من از کارهایم تا به حال توانستم سه کتاب چاپ کنم. خوب دو کتاب اول به همت مجموعه انجمن عکاسان دفاع مقدس چاپ شد که من خیلی از آنها ممنونم اما کتاب سومم که به موضوع سومالی میپردازد را من در مؤسسه فرهنگی میثاق چاپ کردم، مؤسسهای که بیشتر به حوزه فیلمسازی میپردازد اما پای این کار آمدند تا روی زمین نماند. اگر من این کتاب را چاپ نمیکردم کسی نمیآمد بگوید فلانی بیا برویم عکسهایت را در مورد سومالی چاپ کنیم. این کتاب در دوقطع چاپ شد و یک نسخه جیبی هم داشت که من همهجا همراه خودم داشتم و میگفتم من فلانی هستم و این کار من است. خود این کتاب بسیار در پیشبرد پروژههای بعدی ما کمک کرد، چون با دیدن آن میفهمیدند که کار من چیست و نتیجهاش چه میشود.
ناشر تخصصی در این حوزه یا مؤسسه و سازمانی که متولی پخش این آثار باشد، وجود ندارد؟
چنین چیزی نیست. به همت خود بچهها که میروند به سراغ یک جایی و التماس و خواهش که یک پولی بدهید ما برویم عکاسی کنیم بعد میروند و عکاسی میکنند، اتفاقات پراکندهای میافتد. مثلاً انجمن تخصصی عکاسان دفاع مقدس آمده نگاتیوهای دفاع مقدس را جمع کرده درکنارش یک آوانسی هم به ما داده که ما میتوانیم برویم مثلاً لبنان و از جنگ آن عکاسی کنیم اما این به معنی این نیست که یک روند برنامهریزی شده باشد، نه محبت کردند و خارج از سیستم این شرایط را برای ما ایجاد کردهاند. همین عکسها در قالب یک کتاب چاپ شده و رفته به نمایشگاه فرانکفورت آلمان و جالب است که سازمانی به نام سایمون که ادعاش حمایت از حقوق یهودیان سراسر جهان است و به شکل تخصصی روی زندگی صهیونیستها کار میکند، این اثر را میبیند و در برابر آن یک بیانیه منتشر کرد که به نام گزارش نفرت که اینها دارند، نفرت پراکنی میکنند وغیره. در برابرش رئیس نمایشگاه فرانکفورت در مقابل بیانیه میدهد که این طور نیست و اینها اینجا به صورت آزاد شرکت کرده و اثرشان را منتشر کردهاند. این نشان میدهد یک کتاب توانسته برود و تا این اندازه کارکرد داشته باشد. اما پرسش این است که برای این اتفاق برنامهریزی وجوداشته است؟ آیا بعد از این اتفاق تصمیمی گرفته میشود که بیایید این کار را ادامه بدهیم؟ خیر هیچ اتقاقی صورت نمیگیرد. خیلیها زحمت کشیدهاند و به هیچ نتیجهای نرسیدهاند. یک دهم یا یک صدم از آثار تولیدی بچهها را بخواهیم منتشر کنیم، برای سالها عکس برای نشان دادن داریم.
مهمترین دستاورد سالهای کاریتان را چه میدانید؟
من همیشه در کارگاهایم به هنرجوها میگویم ممکن است یک نفری عکسش در چندین کشور تأثیرگذار باشد و یک عکسی تنها روی چند نفر تأثیر بگذارد. نباید به کمیت توجه کنید و کار را متوقف کنید. به نظرم مهمترین اتفاقی که افتاده این است که من در این کارگاهها به جای کار عکاسی، کار انگیزشی انجام میدهم و سعی میکنم این امید و اعتماد به نفس را به آنها بدهم که پیگیر کارشان باشند و برای رساندن آثارشان به دست مخاطب معطل این و آن نشوند. میگویم عکاس باید هدف داشته باشد و اگر این طور باشد میتواند مسیرش را ادامه دهد و تأثیرگذار هم باشد. به خاطر مسیری که آمدهام این حرفم میتواند تأثیرگذار باشد و از من میپذیرند. به نظر این مهمترین دستاورد تلاشی است که این سالها داشتهام.
سواد مدیریتی نسبت به عکاسی خیلی کم است
من سالهاست به عنوان عکاسی که به زندگی مسلمانها پرداخته است، فعالیت میکنم. از جنگ تا صلح! اما هنوز بعضی اوقات که میخواهم هنرجوها را به ادامه کار تشویق کنم، تنم میلرزد چون مسیر بسیار دشواری است. با خودم میگویم چه کسی قرار است از اینها حمایت کند؟ سواد مدیریتی نسبت به عکاسی خیلی کم است. من اکنون پیگیر این هستم که رسانهای را راهاندازی کنم که این آثار را منتشر کند. این سازمان هزینهای میخواهد که شما میبینید چند برابرش در یک جشن یا یک برنامه در کشورمان خرج میشود اما وقتی شما در این مورد کمکی میخواهید، هیچ بودجهای وجود ندارد. گاهی فکر میکنم برای راهاندازی این ایده شده تجهیزات عکاسیام را بفروشم تا کارهایی که تا حالا انجام شده نه فقط کارهای خودم بلکه آثار افراد دیگر را هم بتوانم منتشر کنم و در فضای بینالملل این آثار دیده شوند وگرنه عمر ما هدر رفته است.
عکسها را به خیابان بیاوریم تا مردم ببینند
در حال حاضر در اصفهان به خاطر پروژهای مشغول عکاسی هستم. با خودم فکر میکنم چه میشد اگر در میدان امام این شهر که دارای یک محوطه بازی است، کارهای ما برای مردم به نمایش گذاشته میشد؟! این فضا اگر در اروپا بود، به راحتی میتوانست محل نمایش عکس با موضوعات مختلف باشد اما در کشور ما این اتفاق نمیافتد. اکنون اگر از من بپرسند در بهترین گالری تهران میخواهی نمایشگاه بگذاری یا وسط میدان اصفهان؟ من انتخابم اینجاست! چون مردم کف خیابان با عکسهای ما آشنا میشوند و تو مطمئنی که کارت به مخاطبش رسید. اما همه چیز در حال حاضر کلیشهای و تکراری است و کارها اگر به نمایش هم برسند، در گالریها محبوس هستند. لازم است این فضا تغییر کند. من نمیگویم 20 عکس از سومالی یا لبنان در خیابان ارائه دهیم، نه عکسهای عکاسان طبیعت را به خیابان بیاوریم تا مردم ببینند اما سوادش وجود ندارد تا این اتفاق بیفتد. پنج سال و نیم در قاره اروپا و آسیا کار روی پروژهای که محورش زندگی مسلمانان است، کردهام و انگیزهام این است که خروجی کار برود در خیابانهای اروپا نه در گالریها و مردم زندگی مسلمانان را از نزدیک ببینند.
نظر شما